۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

جریان انتظار من برای آمدن ست براشم از بلاد کفر 😅

خب خیالم راحت شد اینم از تولد ام اس خان:) تبریک گفته شد ...

حدودا یک ماه پیش یک ست براش برای خودم سفارش دادم حقیقتا اولین ست براشیه که دارم میخرم و خب خانواده ام از علاقه ی شدید من به این چیزا خبر دارند و شاید اونا تنها کسایی هستند که خبر دارند و بعدش شما😅 

خب جریان اینه که من ست براشی که سفارش دادم خیلی کامله و من به طرز وحشتناکی براشون ذوق زده ام 😍 اصا به امید هموناست که این چند وقت من زنده موندم ...

بله نازنین های من فروردین ماه بعد تعطیلات عید از بلاد کفر به دستم میرسن 🤩 

و من همچو عقب مانده های ندید بدید هررررشب بلا استثنا باید فیلم این قشنگا رو ببینم و بعد خوابم ببره😄 

ولی خدایی باعث شدن که امید به زندگی داشته باشم تو این اوضاع داغون زندگیم:)

اینجا مینویسم که بمونه من سال بعد قطعا کنسرت ایوان بند رو خواهم رفت 😐

 

من ادمی بودم که روابط اجتماعی خیلی عالی داشتم خدایی اما اینروزا حس میکنم یکم حتی بیرون رفتن از خونه برام سخت شده و این منو میترسونه:)

 

من برم فیلم انباکسینگ  براشامو ببینم که بعدش بخوابم و صبح زود باید بیدار بشم 😁

 

دارم فکر میکنم از فردا صبح اول یکبار این فیلم لعنتی رو ببینم و روزمو قشنگ شروع کنم 🤣 شت🤦‍♀️

۰۸ اسفند ۰۰ ، ۰۰:۵۶ ۰ نظر
xrf ...

تولد ام اس :))

دلم نمیخواهد بخوابم 

اما اجبار است چونکه فردا  توانایی فهمیدن را لازم دارم 

کرونا بشدت بدنم را ضعیف کرده ...

و من کل امشب را در آینده سیر کردم و درنهایت  از خود پرسیدم که ایا خوشی خواهد امد؟!آیا روزهای بهتر در انتظار اند؟!

کاش بشود پیدا کنیم ، پیدا کنیم این قانون های نانوشته ی این دنیا را و همه یک دل سیر خیال آسوده را اختیار کنیم ...

کاش دوستی داشتم که واقعا دوست بود برایم و فقط ادا و ادعا نبود:)

فردا شب تولد عزیزی به نام ام اس است و من منتظر تا تولدش را تبریک بگویم دوست مجازی که خیلی لطف در حقم کرده و من بشدت از او خجالت میکشم! با او یک رودربایسی (رودرواسی) خاصی دارم و شاید تنها کسی است که انقدر برایش ارزش قائلم اما حقیقتا  نمیدانم چرا :)

میخواهم با تبریک تولدش در راس ساعت دوازده شده حتی کمی از محبت هایش را جبران کنم :) 

 

چقدر روزها به سرعت برق و باد میگذرند و من انگار در فضای مه آلود کار های نکرده ام جا مانده ام ...لعنتی سرعتش زیاد است گویی قرار نیست به او برسم!

 

باید تکانی به خودم بدهم و این روزهای آخر را برای خودم مفید درست کنم ...

تمام تلاشم را میکنم تا اویی که روزهارا میسازد من باشم نه اینکه  روزگار بسازد و من فقط پیش بروم ...

 

گویا زیاد بیدار ماندنم باعث هذیان گفتنم شده !

 

پن: در این موقعیت نام بهتری به ذهنم نرسید:))

 

۰۷ اسفند ۰۰ ، ۰۵:۵۱ ۰ نظر
xrf ...