تغییر ادرس وب

از وقتی اومدم دانشگاه هیچی ننوشتم ...

یعنی از پارسال

دوست دارم ادرس وب رو تغییر بدم ولی همه چی میپره گویا

و من اینو دوست ندارم

یه وب دیگه همینجا درست کردم، همونجا احتمالا شروع کنم 

و بیشتر بنویسم

 دوستای عزیزم اگر من رو یادتونه

و علاقه داشتید پیام بدید

ادرس اون یکی وب رو بفرستم براتون

 

اینجارو هم دوست دارم ، هم نه ...

میزارم بمونه

و برگ جدید رو از وب دیگه شروع میکنیم 

احتمالا روزنوشت بزارم

 

 

۱۱ آذر ۰۳ ، ۰۲:۴۶ ۰ نظر
xrf ...

روز دختر

دیروز داشتم درس میخوندم و اصلا نتونستم تل رو چک کنم 

ساعت  حدودا یک شب بود خسته بودم برای استراحت برداشتم یکم کانالامو چک کنم یهو دیدم اوپسسس

دو نفراز دوستام روز دختر رو بهم تبریک گفته بودن و من حتی نمیدونستم روز دختر امروزه چون روز قبل خانواده تبریک گفته بودن و کادو دادن ... و من فکر میکردم که روز قبلشه :دی

یکی از اونا به جرئت میتونم بگم یبس ترین و خنثی ترین ادم روی زمینه خخ  یعنی وقتی پیامشو دیدم چشمام 4تا شددد فکر کنم کم کم داره راه میفته :))

متن پیامی که داداشم داده بود این بود :

سلام شبت بخیر. روزت مبارک بهترین دختر دنیا،بهترین رفیق،بهترین همدم و بهترین خواهر دنیا . تک ستاره ی من (همیشه با این اسم صدام میزنه)خیلی دوست دارم و از خدا میخوام به همه ی آرزوهات برسی.خیلی دوست دارم . هدیه ات هم گرفتم اومدم برات میارم 

 

و یکی از عمو هام که هرسال تبریک میگه ...

خاله هام هرسال میگفتن و امسال نگفتن ...

دختر خاله  ای که هرسال میگه ...

و عمه هایی که همشون به شماره مادرم پیام دادن! بیشتر به خاطر اینکارشون ناراحت شدم تا خوشحال !

مواقعی که کار دارن شماره ادمو حفط ان و در اینجور مواقع نمیدونم چی میشه ک به مامان پیام میدن جوری ک انگار شمارمو ندارن! 

دیروز 18ساعت درس خوندم :/

اینروزا پاره ام 

فقط دلم میخواد امسال بشه ... دیگه واقعا دوست دارم که ورق بزنم این صفحه از زندگیمو ...

حس میکنم وقتش رسیده !

از شانس گند ام امروز تو حوضه امتحان رییس جلسه فامیل بود بله شت! الان کل فامیل پدری احتمالا میدونن:/

و بدتر اینکه اونا نمیدونن من سالهای قبل هم ارههه... و امسال که یکی از درجه یکا رفته بلاد کفر پزشکی بخونه با پول ددی الان فکر میکنن من از سر حسادت اون دارم میخونم و اوپسسس حسابی مشغول میشن و جلسه میزارن و بساط غیبتشون فراهمه خخخ و من ؟؟ نمیگم نمیتونم اهمیت ندم که اگر بگم دروغه ولی کم !

بیشتر میخندم و دوست دارم زودتر همه چی اوکی بشه و برم :)

 

چقدر روزمرگی هام مسخره اس...   چون ک بیشترش درسه شاید بخاطر همونه 

 

اهان مادربزرگم بعد چند ماه بالاخره دو روزی اومد خونمون ..  و من کرم ضد چروکی که براش هدیه گرفته بودم رو بهش دادم و حس میکنم هردومون باهم خوب بودیم بالاخره:)) و ما دوتا اصلا آبمون تو یک جوب نمیره بیشتر از دو روز پیش هم بمونیم بالاخره یکدوممون قهر میکنه :)) و البته فکر کنم دلم براش واقعا تنگ شده بود ... 

 

۳۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۹:۱۶ ۰ نظر
xrf ...

اون خودمم

خیلی دلم میخواد بنویسم ...

اما انقدر پر ام که نمیدونم از کجا و چطور!

حتی نمیدونم دارم چکار میکنم ...

نمیتونم ... انگار لال شدم ... 

هرکار میکنم نمیشه ...

بغض اینروزا داره خفم میکنه

من خیلی سخت دارم میجنگم ... خستم و کسی نیست که بهم امیدواری بده

پس برای خودم تو نوت استیک هایی که طرح طبیعت و اسمونن مینویسم 

خودمو تشویق میکنم و امیدواری میدم و میزنم جلو چشام باشن ... تا هربار دیدم  بدونم یکی هست

اون خودمم

 

امروز یاس عزیزم منو برد حرم ...

۲۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۳:۲۴ ۰ نظر
xrf ...

بشدت مودی شدم

حالا که از دلخوری هام نوشتم و کلی گریه کردم احساس بهتری دارم 

فکر کنم دیوانه شدم

یا شاید تنهایی زیادی بهم فشار اورده

شت

اما الان خوبم 

مودی شدم :/

ادامه میدم ... 

نمیزارم هیچی جلومو بگیره:)

دوتا پست قبلی که ب طرز وحشتناکی چس ناله کرده بودم و از صفحه برداشت:))

باید برم تیمارستان و مدتی بستری شم بهترین کار ممکنه:))

۱۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۰:۲۱ ۰ نظر
xrf ...

به نا حق تحقیرم کرد

 دیشب به طرز وحشتناکی و به نا حق تحقیرم کرد ...

 اونم پیش غریبه ها !

 

 

 

 

 پ ن : فکر کنم جز چیزایی باشه که هرگز نتونم فراموشش کنم !

۰۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۹:۰۸ ۰ نظر
xrf ...