دلم شدیدا میخواد که مجددا با دوستام حرف بزنم ... هرچند که خیلی بدی کردن هرچند که بی معرفت بودن و اذیت کردن ... هرچند که نارو زدن ... ولی من دلم میخواد بازم روزای تولدشون دغدغه اینو داشته باشم که دواده بشه تا پیام تبریکمو براشون ارسال کنم ... حتی اگر اونا اینکارو نکنن ... دوست دارم مثل قبلا احمق باشم و مثل قبلا روز تولدم سیل تبریک باشه و تا شب انقدر چت کنم که نفهمم کی زمان گذشت! 

میدونم اینا اثر نداشتن دوستام تو طولانی مدته ... خب خیلی سخته یکی که خیییلی دورش شلوغ بوده یهو بشه تنهای مطلق :)) اره من یکدفعه تنهای تنها شدم و دقیقا دوستام نیستن ... چرا چندتاشون هستن در حدی که من روز تولدشونو تبریک میگم و اونا هم همینطور ...

ولی درستش اینه که باید زودتر خودمو جمع و جور کنم و صفحه ی جدید زندگیمو باز کنم ان شاالله و دوستایی که باید رو پیدا کنم ...

درستش اینه که دوباره اشتباه نکنم و احمق نباشم ...

دوست هایی رو پیدا کنم که مثل خودم باشن !

و البته بعد از باز شدن صفحه ی جدید زندگی با دوستای قبلی دوباره شروع میکنم ولی سطحی!چون بعضیاشونو دلم نمیاد برای همیشه بزارم کنار ... 

اما احمقانه است بازم ... وقتی کنار گذاشته شدن بزار فراموشت کنن دختر .. تو هم مثل این چند سال وقتی روز تولدشون رسید فقط تو دلت براشون دعای خیر کن و تامام ...

چقدر هنوز دغدغه هام بچگانه است ... میدونم ... دوست دارم از این پوسته درام پرواز کنم و برگ های جدید زندگیمو ورق بزنم ...

9صبح

 

دارم فکر میکنه کاش امسال بشه و ازاد بشم ... 

بدون دغدغه کارامو انجام بدم ... برم بیرون ...

چندروز پیش رفته بودم برای ثبت نام ترمیم معدل تو خیابون چندتا دختر دیدم همسن و سال خودم که چقدر بی دغدغه و با حال خوب بیرونن و کیف میکنن ... حقیقتا دلم خواست!

 

از فردا روتین تر پیش میرم ... 

7وچهل دقیقه غروب

 

فعلا همین